صداقت و يكرنگي

هــمـه ی قـراردادهــا را کـه روی


کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـــــ....ــــد !


بــعـضی از عـهـدهــا را


روی قــلـب هـای هــم مـی نــویــسـند ...


.. حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد ...


شـکـسـتَنـشـان


یـک آدم را مـی شـکند
نوشته شده در سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:,ساعت 3:17 توسط mehdi| |

روزهاے بارانے
شاعر پرور است .
برف
نویسنده هاے بزرگ خلق مے کند ،
داستان هاے پاورقے .
محصول روزهاے آفتابے .
رنگین کمان
مخصوص قصه هاے کودکان .
رعد و برق
کارآگاه ها را وارد نوشتہ مے کند .
توفان
فیلسوف مے زاید .
و روزھاے ابرے
بہ پاره کردن
همہ آنچه روزهاے قبل
نوشتہ شده مے گذرد .

نوشته شده در سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:,ساعت 2:55 توسط mehdi| |

 

باز گلی به جمال او


که تا حوایش سیب را نخورده بود

اورا در بهشتش نگه داشت!

تو که مرا

سیب نخورده

از دنیای رنگی ات بیرون انداختی ...

تو گمان میکردی خدایی

ولی حتی آدم هم نبودی !!!


 

نوشته شده در دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:,ساعت 2:8 توسط mehdi| |

حــســـیـــــ کهــــ داشـــتــمـــــ

وصــفـــــــــــــ ناشــــدنیــــــــستــــــ

هـــــنـــــوز همـــــ باورمــــــــــــ نمیـــــــــ ــشود !

تـــــــــــــــــــو

خودتـــــــــــ قضاوتــــــــــ کنـــــــــــــــ!

چــــطـــــــــور میـــــ ــشود...

صـدا زدنــــــــِ منــــــــــ

بـا نــــــــامــــــــــِ دیــــگریـــــــــ...

 برایــــــِ او که هرگز ناممــــ را نفهمید...

 

 

نوشته شده در دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:,ساعت 2:5 توسط mehdi| |

با من بمان و حرف دلت را دوتا نکن
در شهر من علیه دلم کودتا نکن


حالا که از بهشت تو جا مانده ام، مرا
در پای ایستگاه جهنم رها نکن


بگزار پا به شعر من ای حس ناگریز
فکر ردیف و قافیه های مرا نکن


حق من این نبود دور از تو بشکنم
حقم اگر فراق تو باشد ادا نکن


کردی دعای صبر...دعایت مرا شکست
در حق هیچ آیینه ای این دعا نکن


با ابرهای معجزه بر روح من ببار
جغرافیای قلب مرا کربلا نکن

 

نوشته شده در دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:,ساعت 1:56 توسط mehdi| |

من سکوت می کنم تا دنیا حرف بزند

سکوت می کنم تا لالایی خدا را بشنوم

من سکوتم می آید این روزها

و عجیب به دنبال ثانیه ها می دوم

از نفس افتاده ام

به رسم رفاقت

جرعه ای آب مهمانم کنید...
 
نوشته شده در دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:,ساعت 1:51 توسط mehdi| |

تکه پاره هایت را

می رُبایم از باد

از زمین و از آب

می نشینم آرام

و تکه تکه می بافمت دیگر بار

نگاهت را

گونه هایت را

ابروانت را

و انگشتان ظریفت را

و می آفرینمت دوباره

در این رستخیز خیال...
 
نوشته شده در دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:,ساعت 1:44 توسط mehdi| |

روزی برای فراموش کردنم

برای رهایی از اسارتم

دستانم را رها کردی

حال می دانی...

آزادی در رهایی نبوده است...
 
نوشته شده در دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:,ساعت 1:41 توسط mehdi| |

می دانی تنهایی یعنی چه؟؟

تنهایی

یعنی ذهنم پر از تو ست و خالی از دیگران

اما کنارم....

خالی از توست و پر از دیگران....
 
نوشته شده در چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:58 توسط mehdi| |

واگر باران بر سرزمین

تاریک و سرد دروغ هایمان نمی بارید

چقدر این ابرهای از توهم تردید باریدن گیج بودند

. . . . . .

چگونه تا صبح در جام شب این همه گریه های سرخ را جمع کنم

تو بگو

چرا اینقدر زود آغازها را به پایان می رسانیم؟. . .

و همیشه به امید پیدا کردن یک انتظار آبی بیدار، خواب می بینیم

بیا با هم انتظار را چشم به راه باشیم

تا باز آبی کاشی هایمان آبی شوند
 
نوشته شده در چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:57 توسط mehdi| |

من باتوام تنهای تنها

من با توام هرجا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم

حتی اگر یک لحظه یک روز

با هم در این عالم نباشیم

این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبه دل
باور نکن تنهاییت را
من با تو ام منزل به منزل
 
 
نوشته شده در چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:47 توسط mehdi| |

تقصیر هیچ کس نیست به نام عشق
جسمت لگد مال
و به بوسه های شهوت آلودشان میکنند
و بنام عشق فراموشت میکنند
تقصیر هیچ کس نیست ....
 
نوشته شده در دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,ساعت 12:4 توسط mehdi| |

هر رابطه ای به هر دلیلی برایت تمام شد،

پی اش را دیگر نگیر..

هیچ شوک مصنوعی

آدمها و رابطه های مرده را زنده نمی کند .
 
نوشته شده در دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,ساعت 12:2 توسط mehdi| |

من خدایی دارم، که در این نزدیکی است

نه در ان بالاها

مهربان، خوب، قشنگ

چهره اش نورانیست

گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من

او مرا می فهمد

او مرا می خواند، او مرا می خواهد
 
نوشته شده در دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,ساعت 11:56 توسط mehdi| |

نه در آغوشـــــــم نه در نفــــــس هایم نه در دلــــــم

که در گلــــــوی منی

بغـــــــض کــــــرده ای

و مــــــرا

هـــــر لحظـــــه

نزدیکـــــــــــ تر می کنـــــــی

به انفجـــــــار درونــــــــم…!

نوشته شده در دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,ساعت 11:53 توسط mehdi| |

گـ ـاهـ ـی وقـ ـتـ ـا زنـ ـدگـ ـی یـ ـعـ ـنـ ـی :

دوسـ ـت داشـ ـتـ ـن تـ ـو !

بـ ـی هـ ـیـ ـچ امـ ـیـ ـدی بـ ـرای داشـ ـتـ ـنـ ـت . . . !!
 
نوشته شده در دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,ساعت 11:38 توسط mehdi| |

بگذر شبي به خلوت اين همنشين درد
تا شرح ان دهم كه غمت با دلم چه كرد

خون مي رود نهفته از اين زخم اندرون
ماندم خموش و اه ... كه فرياد داشت درد

اين طرفه بين كه با همه سيل بلا كه ريخت
داغ محبت تو به دلها نگشت سرد

من برنخيزم از سر راه وفاي تو
از هستي ام اگر چه برانگيختند گرد

روزي كه جان فدا كنمت باورت شود
دردا كه جز به مرگ نسنجند قدر مرد...

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:50 توسط mehdi| |

وقتی رفتی تو از پیشم تموم ِ آرزوهام مُرد

ندیدی که شکست قلبم ندیدی قلب ِ من آزرد

بیا برگرد عزیز ِ من که بدجوری دلم تنگه

در و دیوار ِ این خونه با من بدجوری می جنگه

آه.... نیستی ببینی تنهاییامو

صدای هق هق ِ شب گریه هامو

http://www.pix2pix.org/my_unzip/124859063922.jpg

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:42 توسط mehdi| |

گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!

گاهے دلمـ دو كلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!

نه به شكل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شكل ِ بے تو مے میرمـــ...!

ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:42 توسط mehdi| |

شاعر و فرشته‌ای با هم دوست شدند.
فرشته پری به شاعر داد و شاعر، شعری به فرشته.
شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت
و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت.

خدا گفت : دیگر تمام شد.
دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می‌شود.
زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود، زمین برایش کوچک است
و فرشته‌ای که مزه عشق را بچشد، آسمان برایش تنگ

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:42 توسط mehdi| |

این تو نیستی

که مرا از یاد برده ای

این منم

که به یادم اجازه نمیدهم

حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند...

صحبت از فراموشی نیست....

صحبت از لیاقت است .... !


نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:42 توسط mehdi| |

بیا و راست بگو !!

کجایِ تقدیر من ایستاده ای

که میانِ خطوطِ در هم تنیده ی پیشانی ام
...
هیچ خطی

به نام ِ تو نیست , امّا !

چنان عمیق در من

ریشه دوانده ای

که گوئی

سرنوشتم را

هرگز از تو

گریزی نخواهد بود !

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:42 توسط mehdi| |

سـکـــــــه ی زنـدگـیم

شـیـــــــر نـدارد

امــــــــا
...
هـمـیـن خـطـی

کـه مـــــــرا بـه تــــــو

وصـــــــــــــــــل

نـگـه مـی دارد را

بسیـــــار دوســـــــت مـی دارمـــ ..

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:42 توسط mehdi| |

نفس می کشم نبودنت را
نیستی
هوای بوی سرت را کرده ام
می دانی
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نیستی
آسمان بی معنیست
حتی آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد
تو نیستی
و من چتر می خواهم …
هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده…
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در

نکند یاد رویت بیفتم

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:42 توسط mehdi| |

ﭼﻪ ﺭﺳﻢ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺍﺳﺖ
ﻣﺤﺒﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﺍﺣﺘﯿﺎﺟﺖ ... ﺻﺪﺍﻗﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﺳﺎﺩﮔﯿﺖ
ﺳﮑﻮﺗﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻧﻔﻬﻤﯿﺖ ... ﻧﮕﺮﺍﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿت
ﻭ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯾﺖ ﺭﺍ ﭘﺎﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯿﺖ
ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ
ﺑﺎﻭﺭﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﻭ بی ﮑﺲ ﻭ ﻣﺤﺘﺎج!!!!

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:42 توسط mehdi| |

تاکی ترا صدا بزنم ای یگانه ام

حالا چه می شود که بیایی به خانه ام

چشمان تو دو پیک غزل گونه ی من اند

ای بهترین بهانه ی شعروترانه ام

جزتو به پای هیچ کسی خم نمی شوم

تنها توی خدای دلم، ای یگانه ام

می دانمت: به فکر منی خسته نیستی

باشد! نرس به دغدغه های شبانه ام

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:42 توسط mehdi| |

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم

نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم

من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم

یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:42 توسط mehdi| |


Power By: LoxBlog.Com